هوای شرجی بندر، دروغ کمتر گفت
عارف پژمان
همدردی با صد ها کارگر پیمانی اخراجی پالا یشگاه هرمزگان ،در دیماه سال روان
هوای شرجی بندر، دروغ کمتر گفت!
درین تداوم غربت ،
درین ضیافت شب،
تمام زند گیم ریخت روی سفره غم .
مرا که داد به امواج خاطرات کویر ،
که بوی ماهی دودی ، هوای هرمزگان
به جاده های خیالم ، ترنمی دارد
بسان سوت قطار !
هوای شرجی بندر ،
هوای اسکله ها،
زنان بندری ، قلیان و نیمرخ پنهان
درین میانه شب ، از چه رو، نمیدانم
مرا به کوره روزان داغ ، می خواند !
****
هوای شرجی بندر ، هوای غمزده ایست
و لیک ناب ونجیب ،
به آن نجابت خاموش برف کوهستان .
من از صحاری سوزان لنگه میگذرم
ز برج اسکله داران خانه داده به آب.
به این قبیله ، سیه چردگان دریا دل
که صبر شان به تمسخر گرفت ، نوح نبی
و استغاثهء شان، کس ندید جز امواج
سلام می گویم .
به کوی ماهی فروشان ، پیاده می گذرم،
به دکه های حصیری،
بساط ترمه وتور،
صف نشسته زسیگار وعطر قاچاقی ،
پرند ومخمل سرخ،
تبرزد و توتون :
امید می بندم .
به دختران دم بخت ، قصه می گویم .
****
هوای شرجی بندر مرا به ساحل خواند،
هوای شرجی بندر ، دروغ کمتر گفت ؛
و با فتاوی شیخ دغل ، اقامه نبست .